قایم موشک از نوع کیان
شب وقتی با بابا علی نشسته بودیم و صحبت می کردیم کیان بابا علی رو صدا کرد که بیا بابا هم گفت جانم چشم اومدم و بلافاصله رفت که ببینه چکارش داره فینگیل من فکر کردم احتمالا می خواد بگه بیا با هم بازی کنیم . شنیدم که علی با تعجب می گه کیان بابا کجایی منم ترسیدم سریع رفتم توی اتاقش!؟ صداش کردم دیدم جواب می ده بله یکبار دیگه صداش زدم و دقت کردم ببینم صداش از کجا می آد ؟؟! بله شیطون بلا رفته بود توی جا کفشی کمدش... من و علی داشتیم از ترس می مردیم در و خودش باز کرد و گفت دنبالم بگرد بابا علی. کلی خندیدیم و شد برای من و علی خاطره ای دیگه از شیرین کاریهاش. منم مرحله به مرحله که توی کمدش بود و زمانی که علی مثلا دنبالش می گشت و ازش عکس گرفتم.
در 2 تا عکس زیر صداش کردم که به من نگاه کن تا بابا علی پیدات نکرده ازت عکس قشنگ بگیرم و ایشون هم با کمال میل قبول کردند و گفتند زود بنداز...
اینجا هم تا بابا علی بیاد درو با اجازش باز کردم ازش عکس گرفتم.
بابا علی پیداش کرد و کیان هم تاکید داشت که دوباره در و ببند و 10 20 30 40 کن.