بابا علی و کیان
بالاخره یه روزی رسید که مامان الهام مجبور شد پسرش و با باباش تنها بذاره آخه پدر بزرگ من در تاریخ ٣شنبه ٣١ خرداد فوت کردند و باید من برای مراسم می رفتم از اونجایی که هوا بشدت گرم بود نمی شد کیان و ببریم با بابا علی تصمیم گرفتیم که من برم اما همش دلم پهلوی کیان بود نمی دونستم پسرم بدون ممه می تونه تا ساعت ٣و٤ بعداظهر تحمل کنه؟ بله کیان من با بابا علی تنها موند و اصلا بابا شو اذیت نکرد و منم بلافاصله بعد از مراسم با دایی امید برگشتیم تهران ساعت ٣:١٥ بعداظهر و وقتی کیان من و دید کلی ممه خورد و ٢ ساعت تمام خوابید.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی